تاریخ سیستان
تاریخِ سیسْتان، کتابی به زبان فارسی دربارۀ تاریخ سیستان. این کتاب نخستین بار با همین عنوان، بدون تصحیح انتقادی و تنها به انگیزۀ حفظ متن از خطر نابودی، در سالهای 1299-1302ق / 1881-1884م به صورت پاورقی در روزنامۀ ایران (تهران، شم 474-564) به چاپ رسید. برخی این کتاب را سیستان نامه هم نامیدهاند (نک : ریپکا، 134). میلتن گلد آن را در 1976م به انگلیسی درآورده، و تاریخی «اسلامی» معرفی کرده است (میثمی، 109)، اما محمدتقی بهار، نسخۀ یگانۀ کتاب را با دقت و شایستگی تمام، با همان عنوان تاریخ سیستان در 1314ش به چاپ رساند (نک : مقدمه...، «ج»).
تاریخ سیستان به 3 قلم متفاوت نوشته شده است: بخش اول ازآغاز بنایشهر سیستان ــ که در این متن،منظور شهر باستـانی زرنگ است ــ در دورۀ ایران باستان تا آمدن عرب، سپس ادامۀ حوادث تا 445ق / 1053م. مؤلف این بخش، در شرح آمدن طغرل سلجوقی ــ با قید لقب امیر ــ در 8 محرم / 30 آوریل همین سال به سیستان، از او با عبارت «ادامالله ملکه» یاد میکند که نشانۀ زنده بودن او در آن تاریخ است (نک : ص 373). پس از این، دیگر عبارت و نشانهای که بتوان اطلاعی دربارۀ مؤلف به دست آورد، در متن دیده نمیشود. دنبالۀ مطالب تا 14 جمادی الآخر 448ق / 29 اوت 1056 ادامه مییابد، اما به نحوی که انسجام و استحکام پیشین کلام در آن آشکارا از میان رفته است (نک : ص 373-382) و از همین جا، رشتۀ مطلب ناگهان میگسلد و حادثهای در 23 جمادیالآخر 465ق / 6 مارس 1073م گزارش میشود. از اینرو، حوادث 17 سال به کلی ناگفته میماند و سبک و سیاق نگارش نیز از این تاریخ به بعد یکسره دیگرگون میشود (نک : ص 383)؛ چنان که گزارشها به صورت عنوان بدون تفصیل و با جملههای مصدری بیان میشوند که با طرز نگارش کهنِ بخش نخست تفاوت آشکار دارد و نو بودن تألیف آن نسبت به بخش نخست به خوبی پیداست.
این شیوه تا وقایع سال 695ق / 1296م ادامه مییابد (ص 408). سپس بار دیگر ناگهان شیوۀ نگارش تغییر میکند و ماجرای مخالفتها و نبردهای رکنالدین محمود با پدرش، ملک نصیرالدین و برادرش، شاه نصرتالدین، شاهان محلی سیستان گزارش میشود که همراه با تفصیل است، اما تاریخ وقوع حوادث را به دست نمیدهد. فقط از واپسین عبارت کتاب چنین برمیآید که نویسندۀ این چند صفحۀ پایانی، خود در آن سال، یعنی 8 سال پس از صلح فرزندان نصیرالدین زنده بوده است (ص 415). واپسین تاریخی که به سختی از لابهلای وقایع صفحۀ آخر کتاب و مقایسۀ آن با اثر تاریخی متأخر، احیاء الملوک (تألیف در نیمۀ اول سدۀ 11ق / 17م) دراینباره میتوان به دست آورد، 727ق / 1327م است (نک : شاه حسین، 92؛ قس: بهار، همان، «د، و»، که ظاهراً با مسامحه آن را 725ق نوشته است).
با توجه به تفاوتهای ادبی و سبک نگارش هر 3 بخش کتاب، میتـوانچنین نتیجهگرفتکه نویسندۀ بخشدوم ــ کـه از یک ـ سوم متـن اصلـی و کهــن بیشتر نیست ــ خواستـه است دنبالـۀ حوادث مربوط به سیستان را تا زمان خود بنگارد، منتها شیوۀ سالنامهنگاری را، البته فهرستوار، در پیشگرفته، و شاید در نظر داشته است که بعدها این عنوانها را بسط دهد. اهمیت این بخش از کتاب که دست کم دو سده پس از بخش نخست نوشته شده، از لحاظ تاریخی، با وجود همۀ اختصار فهرست گونهاش، کم نیست و در برخی وقایع مأخذ تکمیلی مهمی محسوب میشود (قس: زرینکوب، 58- 59). واپسین بخش ــ که از چنـد صفحه بیشتر نیست ــ به گواهی نثر آن بیشک توسط مؤلفی بر کتاب افزوده شده که زودتر از سدۀ 9ق / 15م نمیزیسته است.
دربارۀ نویسندگان هیچ یک از 3 بخش کتاب آگاهی دقیقی در دست نیست، اما برپایۀ قراین موجود، از دو کس به عنوان نویسندگان بخشهای اول و دوم نام برده شده است. مؤلف تاریخ احیاءالملوک در فصل «فضایل سیستان» تصریح میکند که مطالب این فصل را بنابر آنچه «مولانا شمسالدین محمد موالی و محمود بن یوسف اصفهانی به قلم آوردهاند»، نگاشته است (شاه حسین، 10؛ نیز نک : بهار، همان، «و» ،که بنا بر استدلالهایی که کرده است، این دو تن را نویسندگان تاریخ سیستان میداند).
البته آنچه در این فصل از احیاءالملوک آمده، با چند حذف در منابع و مآخذ و اندک تغییری در جملهبندی که به شیوۀ انشای زمان مؤلف آن باز میگردد، یکسره همان است که در تاریخ سیستان آمده است (نک : شاه حسین، 10-12؛ قس: تاریخ...، 9-11؛ نیز چنین است در چند صفحۀ بعد در برخی از مطالب مربوط به عجایب سیستان). با این همه، به استناد گفتۀ مؤلف احیاءالملوک نمیتوان این دو تن را نویسندگان دو بخش نخست و دوم کتاب دانست، زیرا ممکن است که آن دونیز مطالب خود را، از مآخذ دیگری برداشته باشند. افزون بر این، مؤلف احیاءالملوک در بیان فضایل سیستان که فقط در بخش کهن کتاب موجود است، از این دو تن یاد کرده است، حال آنکه میبایست تنها از یک تن از آنان نام میبرد. همچنین برخی از محققان احتمال دادهاند که اصل بخش کهن کتاب به زبانعربی بوده (نک : نفیسی، 1 / 156؛ صدری افشار، 188)، به ویژه که مؤلف احیاءالملوک، از تاریخی دربارۀ سیستان به قلم ابوعبدالله نامی به زبان عربی سخن به میان آورده است (شاه حسین، 2)، ولی این مطلب نیز دلیلی بر عربی بودن اصل کهن تاریخ سیستان نمیتواند باشد. تنها با توجه به بخشهای مشترک میان تاریخ سیستان و احیاءالملوک، چنین به نظر میرسد کـه هر کـدام از دو مـؤلف، از یک متـن ــ شایـد رسالۀ کوتاهی در چند برگ در فضایل سیستان ــ به شیوۀ زمان خود ترجمه کرده باشند. بهار نیز همین نکته را دلیل بر فارسی بودن اصل کتاب تلقی کرده است (همانجا).
بخشنخست تاریخ سیستان، بهسبب ویژگیهایتاریخی و ادبی آن، بیتردید ارزشمندترین بخش کتاب است. نخستین ویژگی کتاب بهمنابع آن مربوطمیشود. مؤلف درآغاز(ص 1، 2، 35)بـه دومأخذخود ــ کهاکنـون دردستنیست ــ یعنـیکتـابگرشاسب، اثر ابوالمؤید بلخی (ﻫ م) و فضایل سجستان، از هلال یوسف اوقی اشاره میکند.
دیگر منابع او اینها هستند: کتاب عجائب بَرّ و بحر، از بشر مقسم (نک : ص 13) و اخبار سیستان از نویسندهای نامعلوم، سیر ملوک عجم از ابنمقفع، کتاب الخراج قدامة بن جعفر (ص 11)، کتاب انبیا از علی بن محمد طبری (ص 9) و التاریخ از محمد ابنموسى خوارزمی(ص 60؛ نیز نک : ابنندیم، 333). مطالبیکه در تاریخ سیستان از این کتابها نقل شده، آمیختهای است از تاریخ باستانی ایران و داستانهایی از دورۀ سلطۀ عرب؛ پس از آن، مؤلف وارد تاریخ خاص جزیرةالعرب میشود و از آن جمله بخشی را بهسیرۀ نبوی اختصاص میدهد (نک : ص 1، 2، 9، 11، 13، 25، 60). سپس وقایع تاریخ خلفا و امویان و عباسیان، تا جاییکه به سیستان و امیران سیستان ارتباط مییابد، شرح داده میشود. بیشک مطالب این قسمتهای کتاب از منابع عربی برداشته شدهاند، زیرا بیشتر منابعی که مؤلف نام برده است، به این زبان نوشته یا ترجمه شده بودهاند، چنانکه خود بدین معنی تصریح کرده است (ص 209).
با مطالعۀ دقیق سراسرکتاب، میتوان گفت که در بخش کوتاه فضایل سیستان، مطلب ترجمه شده، و در بقیۀ بخشها مانند تاریخ باستان و صدر اسلام و تاریخ خلفا از منابع گوناگون که به طور عمده عربی بودهاند، استفاده شده است، چنان که گاه اثر شیوۀ نگارش عربی در این بخشها در نثر مؤلف به چشم میخورد (قس: ص 324: «اما شرط ما اندرین کتاب پارسی است، مگر جایی که اندرمانیم و پارسی یافته نشود»).
مهمترین ویژگی تاریخ سیستان، به عنوان تاریخ محلی، توجه مؤلف به ایران باستان است که آگاهیهای ارزشمندی از آن به دست میآید. دور نیست که مؤلف انگیزهای فراتر از نوشتن تاریخ محلی داشته است و نهضت احیای ادبیات و دانشهای ایران باستان در سدههای 3 و 4ق / 9 و 10م او را بر این کار برانگیخته باشد. این ویژگی کتاب، آن را سخت مورد توجه خاورشناسان قرار داده است، چنان که برخی آن را به درستی یکی از 3 اثر مهم تاریخی میانۀ سدۀ 5ق / 11م شمردهاند (نک : ریپکا،134 ، 53؛ آربری، 60؛ بازورث، مقدمه، 9؛ نیز موریسن، 71). نقل برخی اطلاعات از کتاب بندهش زردشتیان (نک : ص 16، 17؛ نیز نک : بهار، همان، 16، 17) و نیز داستانِ ساختن آتشگاه کرکویه در سیستان (ص 35-37؛ قس: متون پهلوی، 67، که با اندکی اختصار همان مضمون در این متن پهلوی آمده است)، میتواند نشانهای از توجه مؤلف به جایگاه سیستان در فرهنگ ایران باستان و دین و آیین آن پس از سلطۀ عرب محسوبگردد (قس: «شگفتی...»، 102-103، به ویژه بندهای 3، 4، 15، 16).
تاریخ سیستان با نقل یک سرود فارسی دری در 5 بیت که 8 مصراع نخست آن قافیۀ یکسان، و آخرین بیت قافیهای دیگر دارد (ص 37، نیز حاشیۀ 6) و ظاهراً بخشی از یک ترکیببند بوده، کهنترین شعر فارسی دری شناخته شده (ریپکا، همانجا) را حفظ کرده است.
در واقع، با چنین زمینههایی است که کتاب به لحاظ آگاهیهای تاریخی مندرج در آن، در میان متون کهن تاریخی به زبان فارسی یگانه و ممتاز میگردد. از این دیدگاه، تاریخ سیستان از دو جهت سخت ارزشمند است: نخست استفاده از مآخذی دربارۀ تاریخ ایران باستان که اکنون در دست نیستند و مقایسۀ آنها با مطالب بازمانده در آثار دیگر برای ارزشیابی تاریخی آنها سودمند است. مثلاً مقایسۀ روایت فردوسی از رستم، با گزارشهای تاریخ سیستان، دقت فردوسی را در اخذ مطلب از مأخذ خود نشان میدهد (نک : صفا، حماسهسرایی...، 202). دیگر شرح واکنش یعقوب است در هنگامی که او را به شعر تازی ستودند و عبارت بسیار مهم مؤلف که میگوید «و بدان روزگار نامۀ پارسی نبود» و سپس شرح او از رواج شعر پارسی(ص 209-212). از همین روایت منحصر به فرد است که برخی از محققان، افزون بر شعرفارسی، حتى رواج زبان فارسی دری را هم از همان روزگار نتیجه میگیرند و روایت این تاریخ را دربارۀ آغاز شعر فارسی نسبتاً درستترین روایتها شمردهاند (نک : صفا، تاریخ ادبیات...، 1 / 165، 167- 168، 179).
از پرجاذبهترین ومهمترین وقایع تاریخی این کتاب گزارشهایی است از اوضاع سیستان در سدههای آغازین سلطۀ عرب و شکل گرفتن هستههای مقاومت و استقلالطلبی که در شکل گروههای خوارج و عیاران نمودار گردید و سرانجام، به فرمانروایی صفاریان انجامید. کتاب از این لحاظ اثری یگانه است و آگاهیهای به دست آمده از آن در هر مورد دست اول به شمار میآید (قس: فورستنر،78). از آن جمله است نامۀ هارونالرشید به حمزة بن عبدالله خارجی و پاسخ حمزه به او (ص 162- 168). اما بیگمان مهمترین و در عین حال، دلکشترین بخش تاریخی کتاب، شرح برآمدن یعقوب لیث و کارهای او و برادرش، عمرو است (ص 193). از دیگر آگاهیهای بسیار مهم کتاب، ماجرای امیرسامانی خراسان است با امیر ابوجعفر صفاری که در ضمن آن قصیدۀ مشهور 94 بیتی رودکی در ستایش امیرابوجعفر آمده، و بهاین ترتیب، ابیاتیاز اندک شعر بازماندۀ رودکی حفظ شده است(ص 316-323؛ قزوینی، 1 / 17).
افزون بر ارزش تاریخی تاریخ سیستان، به ویژه دربارۀ خاندان صفاریان، این کتاب به لحاظ ادبی و نثر آن نیز بسیار ارزشمند است و از جملۀ بهترین آثار نثر پارسی آغاز سدۀ 5ق به شمار میرود (صفا، گنجینه...، 1 / 216). زبان متن روی هم رفته زبان پارسی دری رایج تا سدۀ 5ق است و در جاهایی که مؤلف از پارسی یا پهلوی نقل و ترجمه کرده، حاوی کمترین واژگان عربی است (بهار، سبکشناسی، 1 / 265). عبارتهای کوتاه و رسا همراه با ترکیبهای بدیع و اصطلاحات ناب پارسی از دیگر ویژگیهای این متن به شمار میرود. مجموع واژگان تازی متن از5٪ بیشتر نیست و از اینرو، تاریخ سیستان زبانی را زنده نگه داشته که در حدود 5٪ واژههای آن از میان رفته است (همان، 1 / 258-260، 266).
با وجود گسستگیهاییکه در نسخۀ بازمانده راه یافته، تاریخ سیستان، گذشته از ارزش روایتهای تاریخی آن، به لحاظ شیوایی و زیبایی متن در کنار تاریخ بلعمی و تاریخ بیهقی قرار دارد.
مآخذ
ابنندیم، الفهرست؛ بهار، محمدتقی، سبکشناسی، تهران، 1321ش؛ همو، مقدمه و حاشیه بر تاریخ سیستان (هم)؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمد تقی بهار، تهران، 1314ش؛ زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران، تهران، 1368ش؛ شاه حسین بن غیاثالدین، احیاءالملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1344ش؛ «شگفتی و ارزشمندی سیستان»، ترجمۀ سعید عریان، چیستا، تهران، 1364ش، س 3، شم 2؛ صدری افشار، غلامحسین، تاریخ در ایران، تهران، 1345ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1363ش؛ همو، حماسه سرایی در ایران،تهران، 1352ش؛ همو، گنجینۀ سخن، تهران، 1353ش؛ قزوینی، محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1337ش؛ متون پهلوی، گردآوری جاماسب جی دستور جی جاماسب، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371ش؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، 1344ش؛ نیز:
Arberry, A. J., Classical Persian Literature, London, 1969; Bosworth, C. E., Sīstān Under the Arabs, from the Islamic Conquest to the Rise of the Ṣaffārids, Rome, 1968; Forstner, M., «Sīstān Während des Kalifats des Abbasiden al - Musta‘īn nach dem Tārīḫ-i Sīstān», Der Islam, Berlin, 1972; Meisami, J. S., Persian Historiography, Edinburgh, 1999; Morrison, G., History of Persian Literature from the Beginnig of the Islamic Period to the Present Day, Leiden / Köln, 1981; Rypka, J., Iranische Literaturgeschichte, Leipzig, 1959.
منوچهرپزشک